حنانه حنانه ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

برای دخترم

دلم روضه می خواهد

محرم آمده، می دانی دلم چه می خواهد؟ دلم می خواهد همه ی این فکرهایی که در سرم می چرخند را یکدفعه بریزم بیرون، بعد یک صبح تا شب بروم بنشینم در مجلس حاج آقا قاسمیان، بعد یک دل سیر گریه کنم، برای خودم، بعد حاج آقا روضه ی شیرخواره ی کربلا را بخواند و من هق هقم برود برسد به آسمان، حنانه را محکم در بغلم بگیرم و قلبم هی تند تند بزند، بعد من همسر خوبی بشوم و مادر خوبی بشوم و دختر خوبی بشوم و آدم خوبی بشوم...مثل آن روزها که محمد مصطفی مرا می برد مجلس حاج آقا و بعد که بیرون می آمدیم من حس می کردم که خیلی آدم بهتری شده ام ... دلم تنگ است    
16 آبان 1392

شوهر!

تازه فهمیدم دختر شوهر دادن عجب کار سختیه! واقعا دلم به خودم و مامانای دختر دار می سوزه! حنانه جونی از الان گفته باشما، من دختر شوهر بده نیستم! بعدا نگی نگفتم ...
1 آبان 1392

دخترکم سلام

سلام عزیز دل مامان، حنانه ی من، تو داری بزرگ و بزرگتر می شوی، من قلبم هر روز از عشق تو لبریزتر. این روزها که روزهای نوزده ماهگی ات را می گذرانی، شیرین تر از همیشه شده ای عزیزکم. من را اغلب اوقات "مامان سهسی" صدا می زنی و بابا را "بابا میصته"! جدیدا شروع به ترکیب کردن کلمات کرده ای مثلا سهسی را از آخر "مامان سهسی" بر میداری و می چسبانی به کلمات دیگر. مثلا با خودت تمرین می کنی: "مادر سهسی" "باجی سهسی" و ...! نا گفته نماند که به "بابا جون" می گویی "باجی" ! سوره ی توحید را که می خوانم آخر هر آیه را خودت می گویی دخترک نازم! فقط به جای "صمد" می گویی"سبد"! خدا همان را هم از تو قبول می کند عزیزکم. خیلی خوشحالم که تو سالمی، که تو خندانی. ولی غمگینم...
1 آبان 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای دخترم می باشد